
زندگی نامه
هیجدهم بهمن ۱۳۳۷، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش سید محمد و مادرش فاطمهبیگم نام داشت. دانشجوی دوره کارشناسی در رشته ریاضی و پاسدار بود. دهم اردیبهشت ۱۳۶۱، با سمت فرمانده گردان در خرمشهر بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
وصیت نامه
((انا الیه و انا الیه راجعون)) – ((بسم رب الشهدا و الصدیقین.)) وصیت نامه شهید ناصر سیاه پوش، فرزند سید محمد، متولد ۱۳۳۷ قزوین، عضو سپاه پاسداران قزوین، وصى من آقاى باریک بین و پدر بزرگوارم مىباشند (اشهد ان لااله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله و اشهد ان امیر المومین علیا ولى الله ). آرى، شهادت مىدهم که خداى احد و واحد یکى است
و همتا نداشته و از همه موجودات بىنیاز است. شهادت مىدهم که محمد (ص) آخرین فرستاده خداست و کتابش، کتاب خدا، قرآن کریم است. شهادت مىدهم که على (ع) به همراه یازده فزرندش از اولیا خدا و جانشینان به حق پیامبرند. شهادت مىدهم که خداوند، رحمان عادل است و هیچگاه ظلمى بر هیچ مخلوقى روا نداشته و نخواهد داشت. شهادت مىدهم که حضرت مهدى (عج) مظهر عدالت حق تعالى و منجى عالم بشریت و در غیبت کبرى به سر مىبرد. روزى خواهد آمد و تا با آمدنش همه ناپاکیها را از بین ببرد و عدالت خداوندى را
حاکم گرداند. شهادت مىدهم که خمینى این مرد خدا و فرزند پاک فاطمه زهرا (س) که از سلاله پاک انبیاست، پرچمدار خط سرخ و خونین ولایت فقیه است و اوست که نائب برحق امام زمان بوده . اطاعتش را بر خود فرض مىدانم و مقلد اویم. برادر و خواهرم! من این چنینم من فرزند همه شما هستم من برادر کوچک شمایم و من مقلد روح خدایم و این اساس است که فرمان امامم را لبیک گفتم و عازم جبهه گشتم. اما سخنى با شما دارم من تنها با پدر و مادرم سخن نمىگویم چون خدا را به همه شما امت حزب اله وابسته مىدانم و بنابراین
روى سخنم با شماست: خواهر و برادرم! به یاد دارم تا قبل از انقلاب هرگاه از حسین (ع) و مظلومیت حسین (ع) و شهادتش مىگفتند و هرگاه عاشورا فرا مىرسید و در مجالس کشته
شدن امام حسین (ع) و یارانش و به اسارت رفتن عزیزانش مىخواندند من با خداى خود مىگفتم که ایکاش بودم و امام حسین (ع) را یارى مىکردم و این را با خداى خویش زمزمه کرده بودم، که اگر مىبودم در زمره طرفداران امام حسین (ع) قرار مىگرفتم و دین خدا را یارى مىکردم و مىدانم که تو هم این چنین بارها و بارها بر مظلومیت امام حسین (ع) و یارانش اشک ریختهاى و عاشوراهاى متمادى را عزادار بودى و تو بر این عقیده بودى که ایکاش مىبودم و امام حسین (ع) را یارى مىکردیم و بر این اساس خداى بر ما منت نهاد و
خواسته ما را اجابت کرد. او از فرزندان حسین (ع) براى ما رهبرى فرستاد تا با یارى او و رهبرش دینش را یارى نماییم. آرى خدا براى ما حسین را فرستاد او خمینى این مرد خدا را فرستاد تا دیگر بهانهاى نباشد و حال این نداى ((هل من ناصر ینصرنى)) حسین زمان است که فریاد مىکشد و بر همه یزیدیان زمان شوریده است; اوست که رهبریش ما را به سوى سعادت رهبرى مىنماید. و اوست که دوباره خاطره کربلا را زنده کرده است. و حال این من و تو هستیم که انتخاب گریم که باید حسینى بود و براى حاکمیت حق به شهادت رسید و یا
چونان حضرت زینب (س) و حضرت سجاد (ع) پیام رسان کربلا و خون شهدا باشیم. در غیر اینصورت یزیدى بوده و در خیل شیاطین گام برداشتن جهنمى است. آرى، دیگر حق و باطل مشخص است و سردمداران اسلام و کفر آشکار گردید و باید یک طرف بایستى و براى نابودى طرف دیگر تلاش کنى و این تو هستى که یا حق را و یا باطل را بپذیرى. دیگر سکوت جایز نیست و بىتفاوتى خیانتى بس بزرگ خواهد بود. پس به پا خیزید و بر همه مظاهر شرک و کفر چون رهبرت، خمینى، بخروش و بگو ((نه.)) اى برادر و خواهرم! من که عازم
جبهه نبرد حق علیه باطل مىباشم از خدا مىخواهم که یاریم نماید تا لیاقتش را هر چه بیشتر کسب نمایم و اگر سعادتى بود و شهادت نصیبم گردد. این را بدان که تنها از یک چیز ناراحتم گرچه با شهادت انسان به خدا مىرسد اما خواهر و برادرم هرگاه که خون یک مقلد روح اله و فرزندان حزب اله بر زمین مىریزد یکى از قلبهایى که به خمینى عشق مىورزد از تپیدن باز مىایستد و یکى از یاران امام کم مىشود و من نیز از این ناراحتم. و بزرگترین خواستهام از تو این است که هرگاه خونم بر زمین ریخت و قلبم از تپیدن باز ایستاد تو باید امام را
بیشتر دوست بدارى و جاى خالیم را پر کنى و آنقدر که من امام را دوست مىداشتم تو جبران نمایى. تا من مرگ را با خاطرى آسوده در بغل بگیرم و به استقبال او بشتابم. خواست دوم از تو اینست که در عمل پیرو امام و روحانیت در خط امام باش که انشااله هستى. آرى برادرم! و خواهرم در خط امام بودن عمل کردن به دستورات و فرامین امام امت پشتیبان روحانیت بودن حمایت عملى کردن از آنان است. و حمایت کردن از بزرگان چون حضرت آیت اله منتظرى و مشکینى بزرگ و چونان اینان است. برادرم و خواهرم ادامه دادن راه شهیدان چون
شهداى بزرگوار شهید مظلوم بهشتى عزیز و رجائى و باهنر مظلوم و شهداى دیگر چون دستغیب و مدنى و دیگران حمایت از همسنگران آنهاست. حمایت از هاشمى بزرگوار و خامنهاى عزیز از دولت برادر موسوى که ادامه راه شهدایى چون بهشتى و رجائى و باهنر است، و حمایت از جبههها پاسدار خون شهدا مىباشد. و بر توست که اگر مىخواهى راه شهدا را ادامه دهى و پیام رسان آنها باش حمایت از این همه نمایى. برادر و خواهرم! خصوصا تو برادر و خواهر دانش آموز و دانشجویم بدان که جامعه به سوى تکامل و الهى شدن در
حرکت است. و در پى بدست آوردن شعور است و روز بروز شعارها جایشان را به شعورها مىدهند آرى، باید خود را ساخت که فردا دیر است. و براى ساخته شدن باید به مکتب و مدافعان مکتب; یعنى، روحانیت و حوزه پیوست و در مقابل آنها زانوى ادب بر زمین زد و سالها تلمذ آنها را نمود. آرى، باید محتوى عقیدتى و سیاسى خود را غنا بخشیم که در خط امام بودن تنها شعار دادن نیست به تزکیه و عمل احتیاج دارد و اگر مىخواهى در خط امام بمانى، باید اخلاقت، ایمانت، عقیدهات و بینش سیاسى و مهمتر از همه تقوایت را چونان امام
و در خط امام بمانى. و از شما خواهشم این است که حتما و حتما مطالعه کنید و خصوصا آرا و افکار استاد شهید مرتضى مطهرى و علامه بزرگوار مرحوم طباطبایى را چراغ راه خود و سیاستشان را با امام همگام نمایید. و از یاران امام چون منتظرىها، مشکینىها و هاشمىها کمک بگیرید و از این نترسید که شما را وابسته بخوانند چون این وابستگیها خود افتخار بزرگیست و من افتخار مىکنم که یکى از معلمین سیاسیم پس از امام آقاى منتظرى و هاشمى بزرگوار باشد.
سخن دیگرم اینست که برادر و خواهر من! انگیزه از جبهه رفتن منطبق بر این حدیث است که مىفرماید: ((من طلبنى وجدنى و من وجدنى عرفنى و من عرفنى و من احبنى عشقنى و من عشقنى عشقنه و من عشقنه قتله و من قتله فعلى دینهو و من على دینه فان ذنبه )). آرى من براى طلب خدا به جبهه مىروم، مىروم تا او را بیابم و دوستش بدارم و عاشقش شوم تا شاید عشقم را بپذیرد و آنگاه که او پذیرفت من به سعادت ابدى دست یافتهام زیرا دیگر این خداست که عاشقم مىشود و خداست که عاشقش را مىکشد و خداست دیه آنکس را که کشته مىشود مىپردازد و خداست که خود دیه انسان مىشود. چه چیز عظیم تر و برتر از این مىتواند باشد. آرى، آنجاست که انسان به خدا نزدیکتر است و آنجاست که خدا را راحت تر مىتوان یافت و امام زمان (عج) آنجاست. و کیست که آرزوى آنجا را بتواند از سر بیرون کند. آرى، بنابراین این را بگویم که پس از شهادتم چشمایهم را باز بگذارید
تا دشمنان بدانند که تا دم مرگ از همه آنها بیزار بودهام و این نشانه خشم نسبت به آنهاست. برادرم و خواهرم! حزب الهیم! براى اینکه سعادتمند شوى باید پیرو ولایت فقیه باشى. و آنگاه که قلبا پذیرفتى و هیچگاه در ذهنت بگذشت که حتى در یک مورد بهتر از امام مىفهمى بنحوى که مانع اطاعت تو گردد آن لحظه لحظه پیروزى است. و بدان که اطاعت از امام، همراهى با نمایندهاش و یارانش مىباشد و بجاست که اینجا از مظلوم شهرمان و نماینده اماممان آقاى باریک بین نیز یادى نماییم. آرى، باید خود را با او هماهنگ کنیم و اطاعت از او،
اطاعت از امام است و باید گفت هر حرکتى بى امام، سکون است و هر فریادى بىامام، سکوت است و هر نورى بى امام، ظلمت و هر راه و هدفى بىامام، سراب مىباشند. باید پیرو بود تا به سعادت رسید در آخر من دست پدر و مادرم را مىبوسم که مرا اینگونه تربیت کردند و بسوى خدایم فرستادند. آرى، آن نمازهاى مادرم بود که مرا اینگونه ساخت و دعاهاى پدر و مادرم بود که مرا چنین عاقبتى خوش آمد. بنابراین از آنها مىخواهم گرچه شاید مشکل باشد ولى در مرگم اشک نریزید چون همیشه آرزو داشتم عاقبت به خیر شوم و چه عاقبتى خوشتر از اینکه انسان به سوى خدا برود و این را هم مىدانم که هیچ بارى سنگینتر از جنازه فرزند بر دوش پدر نیست و از پدرم مىخواهم تا این بار را تحمل کند و با دعاهاى خیرش مرا به سوى معبودم بفرستد. این آخرین سخنم باشد که اگر لیاقت آنرا پیدا کردم که بر دستهاى پاک شما مردم که امام، الهى شدنتان را نوید مىدهد تشییع شوم، مىخواهم، مرا شبانه به خاک بسپارید چون دوست دارم دشمن این را بداند که ما شب شکنیم و تاریکى براى ما مفهومى ندارد و بگذارید تا شب را هم از این جغدهاى شوم بگیریم تا امیدى براى زنده بودنشان نماند. و از شما مىخواهم که اگر حقى گردن من دارید اگر قابل بخشش است ببخشید وگرنه مىتوانید از خانوادهام مطالبه نمایید. از حضرت آیت اله باریک بین
مىخواهم علاوه بر پدرم وصى من نیز باشند. و این آخرین فریاد است که مىخواهم شماها هم همراه من فریاد برآید تا به یادگار بماند که ما از جان خود گذشتیم و با خون خود نوشتیم امام زنده باشد. و همه با هم دستها را به سوى آسمان دراز کنیم و ندا سر دهیم که خدایا خدایا! ترا بجان مهدى، تا انقلاب مهدى خمینى را نگهدار. والسلام. خداحافظ همگى شما مسلمانان باشد.
پیروز باد انقلاب اسلامى به رهبرى امام خمینى! نابود باد کفر جهانى به سرکردگى آمریکا و نوکر سرسپردهاش صدام!
سید ناصر سیاهپوش