شهید رضا حسن پور

من رضا حسن‌پور، در سال ۱۳۳۹ در تهران به دنیا آمدم. در دوران کودکی را در تهران پشت‌سر گذاشتم. پدر و مادرم انسانهایی مذهبی، معتقد، اما محروم از تمتعات زندگی بودند. هفت سالم بود که همراه پدر و مادرم از تهران به قزوین آمدیم. در قزوین دوره ابتدایی را شروع کردم. دوره ابتدایی را با نمره‌های خوب قبول شدم. فشار بار زندگی بر دوش پدر و مادرم سنگینی می‌کرد. حس کردم ادامه تحصیل برایم مشکل خواهد بود. از این رو مجبور به ترک تحصیل شدم و نتوانستم به تحصیل ادامه بدهم.
رضا که فردی محرومیت کشیده و رنج دیده بود، با شروع نخستین جرقه‌های انقلاب، خود را به جریان زلال انقلاب می‌سپارد. او تمام امیدها و آرزوهایش را در انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی (قدس سره) مجسم می‌دارد و از این رو، دل در گرو رهبر می‌سپارد و با شور امید در تمام صحنه‌های انقلاب حضور مشتاقانه و فعال می‌یابد. رضا در تمام راهپیماییهای شهر “قزوین” به طور جدی شرکت می‌جوید. وی در سال ۱۳۵۶ با دختری پارسا و با ایمان ازدواج و از آن پس، همراهی دلسوز و یاری باوفا برای ادامه زندگی و فعالیتهایش می‌جوید. رضا در روزهای پیروزی انقلاب، همراه دوستان خود در شهر قزوین فعالانه حضور می‌یابد و با ایثارگری فراوان در صحنه‌های مختلف وارد می‌شود.
رضا، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در تهران با کمیته انقلاب اسلامی همکاری می‌کند و در مبارزه با عوامل ضد انقلاب به فعالیت می‌پردازد. پس از چند ماه فعالیت در تهران، دوباره به شهر قزوین باز می‌گردد. سال ۱۳۵۸ به دنبال تحرکات گروهکهای ضد انقلاب در استان کردستان، همراه یک گروه، راهی این استان می‌شود و با شهامت و شجاعت در سرکوبی ضد انقلاب شرکت می‌جوید. وی در پاکسازی شهر “تکاب” از لوث ضد انقلاب، شجاعانه می‌جنگد. روزها به مبارزه و مقابله با ضد انقلاب مشغول می‌شود و شبها هم برای حفظ امنیت شهر، به گشت‌زنی در سطح شهر می‌پردازد.
رضا، در اواخر سال ۱۳۵۸ به عضویت رسمی “سپاه پاسداران انقلاب اسلامی” شهر قزوین در می‌آید و خود را وقف حفاظت از دستاوردهای انقلاب اسلامی می‌کند. او در سال ۱۳۵۹ طی ماموریتی، به عنوان فرمانده یک گروه، به “قصر شیرین” اعزام می‌گردد و در آنجا به مقابله با منافقین و نیروهای عراق مشغول می‌شود.
رضا، مدتی نیز در قزوین، به دنبال قیام مسلحانه منافقین، به مقابله با این گروهک تروریستی اقدام و در جنگ شهری و جنگ و گریز در شهر قزوین، تعدادی از آنان را دستگیر می‌کند. یکی از دوستانش می‌گوید: “با رضا در واحد عملیات سپاه قزوین بودیم. یک روز خبر دادند که توی شهر شخصی به اسم “حصاری” را منافقین ترور کرده‌اند. رضا سریع خودش را با موتور به محل حادثه می‌رساند و با شهامت تمام، یکی از منافقین را دستگیر می‌کند.
حسن‌پور که پیش از شروع جنگ تحمیلی، در منطقه غرب، در حال مبارزه با ضد انقلاب بود، با شروع جنگ بلافاصله خود را به پیشتازان مبارزه با دشمن می‌رساند. وی مدتی در “گیلانغرب” و “سرپل‌ذهاب” می‌جنگد و به عنوان مسئول گروه، رشادتهای فراوانی از خود نشان می‌دهد. پس از آن، مدت شش ماه از اوایل سال ۱۳۶۰ به سرپرستی یک گروه چهل نفره، از قزوین به منطقه “میمک” اعزام می‌شود. در طول این مدت، با توان بالای رزمی، در آزادسازی ارتفاعات میمک شرکت می‌جوید. با شهامت تمام در شناسایی منطقه، تا عمق دشمن نفوذ می‌کند. یک بار نیز همراه سه نفر از همرزمان خود، به تعقیب نیروهای عراقی می‌رود و یک تانک سالم را از آنان به غنیمت می‌گیرند.
حسن‌پور، پس از مدتی، برای گذراندن یک دوره آموزش تخصص به تهران می‌آید. پس از فرا گرفتن آموزش، به جبهه‌های جنوب اعزام می‌شود. وی در عملیات “فتح‌المبین” به عنوان “فرمانده گردان” در عملیات شرکت می‌کند و با مدیریت و نظم خاصی، به هدایت نیروها می‌پردازد. در این عملیات، از ناحیه سر و پهلو مجروح می‌شود و با همان حالت، به اسارت نیروهای عراقی در می‌آید. اما پس از کامل شدن حلقه محاصره دشمن، نیروهای عراقی به اسارت رزمندگان در می‌آیند و رضا هم از چنگ آنان آزاد می‌شود. ایشان برای معالجه به بیمارستان منتقل می‌شود، اما یک هفته بیشتر در پشت جبهه نمی‌ماند و هنوز کاملا سلامتی‌اش را باز نیافته، به جبهه باز می‌گردد. او با مسئولیت فرمانده گردان در عملیات “رمضان” حضور می‌یابد و حماسه می‌آفریند.
حسن‌پور، در عملیات “بیت‌المقدس” نیز به عنوان فرمانده گردان وارد عمل شده، با رشادت و توانمندی تمام، نیروهای گردان را هدایت و فرماندهی می‌نماید. وی به سال ۱۳۶۱ به عنوان فرمانده “تیپ الهادی” منسوب و با همین مسئولیت در عملیات “والفجر مقدماتی” شرکت می‌جوید. در این عملیات، هنگام فرماندهی نیروها مجروح می‌شود، ولی دست از هدایت نیروها نمی‌کشد و همچنان با تن مجروح، فرماندهی می‌کند. او اوج رشادت و توانمندی و مدیریت نظامی‌خود را در این عملیات به نمایش می‌گذارد. از این رو، از سوی فرمانده “لشکر ۱۷” به عنوان قایم مقام لشکر بر گزیده می‌شود. حسن‌پور، به عنوان جانشین و قائم مقام لشکر در چندین عملیات، از جمله عملیات “والفجر ۳ و ۴” شرکت می‌جوید و پیشاپیش نیروها با بکار بستن ابتکار و نظم، به فرماندهی می‌پردازد. حسن‌پور در عملیات خیبر، وارد عمل شده و هنگام هدایت نیروهای لشکر، مجروح می‌گردد. پس از یک هفته بستری شدن در بیمارستان، به سرعت خودش را به ادامه عملیات می‌رساند. او می‌دانست که باید در این عملیات، مزد خود را دریافت دارد که سرانجام هم می‌گیرد و با دست پر پرواز میکند.
شهید حسن‌پور اسوه مجسم تقوا، شهامت و نظم بود. یکی از همرزمانش می‌گوید: “آن چه که شهید حسن‌پور را از یک رزمنده ساده، در مدت کوتاه، به فرماندهی تیپ و بعد قائم مقامی لشگر رساند، آموزش نظامی او نبود، بلکه شجاعت، نظم و مدیریتش بود که زمینه رشد را در مراحل رزم به او داد”. شهید حسن‌پور فردی بااخلاص و باتقوا بود. هرآنچه می‌دانست با شهامت به کار می‌بست. او اهل عمل بود نه حرف. از جمله موفقیتهایش همین عمل او بود. در حفظ بیت‌المال، دقت و وسواس فراوان به خرج می‌داد. اهل شوخی هم بود. به موقع با شوخی‌های نمکین، روحیه نیروهایش را بالا می‌برد، به بسیجیان عشق می‌ورزید و با علاقه تمام به آنان محبت و احترام می‌کرد. بسیجیان هم او را دوست داشتند و به دستورهای او عمل می‌کردند. او فردی لایق، مومن، پیرو ولایت فقیه و از محبان مخلص اهل بیت (ع) بود. شهید حسن‌پور، پس از عمری مجاهدت و مبارزه در راه اعتلای کلمه حق، سرانجام در عملیات “خیبر”، به عنوان قائم مقام لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب وارد عمل شد و روز ۱۴ اسفند ماه ۱۳۶۲ در “جزیره مجنون” بر اثر اصابت تیر به سرش، به شهادت رسید و به آرزوی دیرین خود نایل شد.