شهید سیداحمد طباطبایی زواره ای

متن وصیت نامه شهید سید احمد طباطبائى زواره
بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت خانواده عزیزم: پس از سلام حضور پدر و مادر و خواهران خوب و عزیزم،
امیدوارم که در پناه خداوند منان، خوب بوده و در سلامتى به سر ببرید. اگر از حال این جانب
خواسته باشید، الحمدالله، سلامتى حاصل و در سنگرهاى عشق و حماسه به دعاگویى تمامى
عاشقانى که به عناوین مختلف قلبهایشان براى نصرت مسلیمن عالم تشییع مى‌تپد، مى‌باشم.
دورى از شما آنهم در شرایط حساسى که اینک دارم، برایم بس دشوار است، اما آنچه این
دشوارى را بر من سهل مى‌گرداند جبهه هایى است که وستعتش به وسعت قلبهاى پاک مردانى
است که دم گرم آنان به انسان جانى دوباره مى‌بخشد. لذا، آن چیزى که مرا و سایر همرزمانمان
را مصمم ساخته و سوزش تیرهاى سربین ابرجنایتکاران بر جانهایمان آسان مى‌سازد، فریاد
مظلومانه کودکانى است که چشمهاى پاک و معصومشان هر لحظه به ماتم پدران و مادرانشان
نشسته و اشکهایشان از کین ستمگر بر گونه‌هاى کودکانه شان جارى است. این ماتمها و این
اشکها و این مظلومیتها چنان در قلبهاى رزمندگان خداجویمان تاثیر گذارده که جان برکفان
جبهه به دستى سلاح و به دستى دعا براى زوال ظلم و ظالم از خداوند دارند. و آرزوى تمامى
رزمندگان پیروزى بر شرک و دیدن لبخند از لبان امت خداجوى مسلمان است. در جبهه آتش و
خون، جویاى ذات کبریائى و عشق لایزال او بوده که هر لحظه در دلمان ثبت گردید و همین امر
باعث ایجاد معنویتى عظیم در جان همرزمان گردیده است.
والده عزیزم: شما همانطوریکه براى اسلام و امت دعا مى‌کنید، بنده هم در اینجا به
دعاگویى مشغولم. شما از دورى من ناراحت نباشید فقط ملتمس دعاى خیر شما براى
همرزمانم هستم. شما همه ما را به خدا بسپارید، من هم همگى شما را به خداى مى‌سپارم. خدا
همه شما را در پناه خویش حفظ نموده و به شما صبر و استقامت عطا فرماید. آن طورى که
محاسبه کرده‌ام در آینده نزدیک فرزندم به دنیا خواهد آمد، به او بگویید اگر دختر است اولین
کسى باشد که جانش را فداى ارزشهایش کند، آن طورى‌که سکینه (س) کرد و بهترین کسى
باشد که از ارزش‌هاى خود محافظت مى‌کند. و به حرف غرض ورزان مفسد گوش نداده و
همچون زینب (س) باشید. و اگر پسر بود، به او بگویید چون ابوذر باشد که قلبش مالامال از
عشق و علاقه براى فدا کردن رسول زمانش باشد. به او بگویید که پدرش چه کرد تا او هم چنین
کند. قبرم را بپوشانید و خاکش را به فضا بپاشید بگذارید همه شاهد آزادگى ما باشند، بگذارید
خاکم بوى خونم را به عالم برساند. و سرخیش در عالم پیدا شده تا همه بفهمند که خون من و
سایر هم رزمانم به پاکى ریخته شده است، به پاکى .
والسلام علیکم و رحمه اله برکاته
سید احمد طباطبایى زواره
چکامه‌اى در مدح مولاى متقیان على‌بن‌ابیطالب علیه السلام به قلم
شهید سید احمد طباطبایى
على را چه بنامم على را چه بخوانم
ندانم، ندانم ثنایش نتوانم، نتوانم
على دست خدا بود على مست خدا بود
خدا خواست که خود بنماید در جنت خود به رخ ما بگشاید
على را به همه خلق نشان داد على رهبر مردان صفا بود
على آینه پاک خدا بود على گرچه خدا نیست
ولیکن ز خدا نیز جدا نیست برو سوى على تا که وفا را بشناسى
ببر نام على تا که صفا را بشناسى اگر آینه خواهى که ببینى رخ حق را
على را بنگر تا که خدا را بشناسى چه گویم سخن از او که بگنجد به بیانم
ندانم که سخن را به چه وادى بگشایم ندانم، ندانم
ثنایش نتوانم، نتوانم على مرد حقیقت
على شاه طریقت على مرهم دلهاى خراب است
ره کوى على راه صواب است ره کوى على راه صواب است
چکامه‌اى از سروده شهید سید احمد طباطبائى در مدح مادر
مادر مرا ببخش
فرزند خشمگین و خطاکار خویش را
مادر حلال کن که سرا پا ندامت است
با چشم اشکبار ز پیشم چو مى‌روى
سر تا به پاى من غرق ملامت است
هر لحظه در برابر من اشک ریختى
از چشم پر ملال تو خواندم شکایتى
بیچاره من که با همه اشکهاى تو
هرگز نداشت راه گناهم کفایتى
تو گوهرى که در کف طفلى فتاده‌اى
من ساده لوح کودک گوهر ندیده‌ام
گاهى به سنگ جهل گوهر را شکسته‌ام
گاهى بدست خشم به خاکش کشیده‌ام
مادر مرا ببخش
صد بار از خطاى پسر اشک ریختى
اما لبت به شکوه من آشنا نبود
بودم در این هراس که نفرین کنى ولى
کار تو از براى پسر جز دعا نبود
بر دیدگان مات پسر دیده دوختى
تا درد رنج مرا مرهمى کنى
با چشم خواب آلوده تو
چون شمع دیر پاى
هر شب گریستى
تا صبح، بسوختى
شبهاى بس دراز نخفتى که تا پسر
خوابد به ناز بر اثر لاى لاى تو
رفتى به آستانه مرگ از براى من
اى تن بمرگ داده بمیرم براى تو
این قامت خمیده در هم شکسته است
گویا داستان ملال گذشته است
رخسار رنگ رفته چشمان خسته‌ات
ویرانه‌اى از کاخ جمال گذشته است
در چهره تو مهر و وفا موج مى‌زند
اى شهره در وفا و صفاى پرستمت
اى بارگاه قدس خدا مى‌پرستمت
من از کشاکش این عمر رنج بار
بیمار خسته جان به پناه تو آمدم
دور از تو هر چه هست سیاهیست نور نیست
من در پناه روى چو ماه تو آمدم
بعد از خدا، خداى دل جان من توئى
من بنده‌اى که بار گنه مى‌کشم به دوش
تو آن فرشته‌اى که زمهرت سرشته‌اند
چشم از گناهکارى فرزند خود بپوش
اى بس شبان تیره که در انتظار من
فانوس چشم خویش به ده برفروختى
بس شامهاى تلخ که من سوختم ز تب
تو در کنار بستر من دست بر دعا
مادر مرا ببخش
فرزند خشمگین خطاکار خویش را
مادر حلال کن که سرا پا ندامت است
با چشم اشکبار ز پیشم چو مى‌روى
سر تا به پاى من
غرق ملامت است.