شهید رفعت اله علیمردانی پرچینی

وصیت نامه

(بسم الله الرحمن الرحیم))((الحمدلله رب العالمین والصلاة والسلام على رسول الله (ص) و على اهل بیت الطیبین الطاهرین و سلامنا على القائد
الاعظم والمجاهد الاکبر الامام الخمینى و على انصاره))
اما بعد:
اینجانب اگر به فیض شهادت رسیدم، اگر حقوقم قابل پرداخت باشد به همسرم پرداخت شود و ایشان هم از
این پول باید در ماه پانصد تومان به پدرم و سیصد تومان به مادر، باید پرداخت کند و دو فرزندم محمد على و ابوالفضل
سرپرستیشان را فقط به مادرشان یعنى همسرم مى سپارم. غیر از پدر خودم و همسرم کسى هم حق نگهدارى فرزندانم
را ندارند و همسرم وظیفه دارد، اسلام را به معناى واقعى به فرزندانم یاد بدهد و این نمى شود مگر، با کمک مدارس
دینى. من نمى گویم، فرزندانم باید آخوند بشوند، اما باید در کتاب دروس امروز، درس دینى را تا آنجا که مى توانند،
فرا بگیرند تا هر شغلى که انتخاب مى کنند در آن گمراه نشوند. باید فرزندانم بدانند من آنها را فقط براى خدا
مى خواهم و مى خواهم، در هر مقام، پیرو خط ولایت فقیه باشند. یعنى به وصیت پیامبر اکرم (ص) که فرمود:
((انى تارک فیکم الثقلین: الثقل الاکبر والثقل الاصغر فاما الاکبر فکتاب ربى، و اما الاصغر فعترتى، اهل بیتى، فاحفظونى فیهما،
فلن تضلوا ما تمسکم بهما.))
اگر غیر از این را اختیار کنند، اولادان من نیستند و اگر همسرم حامله باشد، آن فرزندم نیز شامل این وصیت
مى شود.
چند مورد:
۱) اگر شهید شدم، جسدم پیدا نشد که هیچ، اگر پیدا شد و آوردند قزوین، در کنار قبر شهدا دفنم کنید. (ولى
اگر آوردن جسد مشکل بود، باشد در هر محلى که برادران مایل بودند، دفن کنند.)
۲) پنج هزار تومان پول از برادر هدایت فرد گرفته بودم که هزار تومان آن را توسط برادر ابراهیمى (روحانى) و
قسط دوم آن را به خود برادر هدایت فرد پرداخته ام. از برادر عزیزم آقاى عزیز معبودى مى خواهم، هر ماه هزار تومان
از حقوقم را گرفته و قسط سه ماهه باقى مانده را نیز بدهد.
۳) تا زمانى که شهید نشده ام از نظر مالى (حقوقم را بگیرید و به خانه بدهد و طلب و بدهى من را تنظیم کند)
برادر معبودى مى باشد. پس از شهادتم، همسرم خود، مستقیما عمل مى کند و همسرم مى تواند در مورد کار با ایشان
مشورت کند.
۴) پنج هزار تومان از برادر عزیز ترابى (پاسدار شهر صنعتى) طلب کار بودم که هزار تومان آن را پرداخت
نموده و باقى را هم قرار است، هر ماه پانصد تومان بپردازد. آن پول را هم برادرم معبودى بگیرد و رسید بدهد.
۵) اگر کارى ضرورى براى برادر معبودى پیش آمد، خود مى تواند، فرد قابل اعتمادى را به جاى خود انتخاب
کند. اگر برادرم به اینجا آمده، ایشان را پیشنهاد مى کنم.
(امضاء) والسلام ـ رفعت الله علیمردانى 
۲x
(بسم الله الرحمن الرحیم))((الحمدلله رب العالمین والصلاة والسلام على سیدنا محمد (ص) اجمعین))
حمد آن خداى را که ما را از اول وجود تاکنون رهنمون بود و از لغزشهایى (اگر مى شد، ما را دیگر یاراى
ایستادن در راهش نبود.) بازداشت و مى دانم و شهادت مى دهم که از این پس نیز یار و نگهدار و رهنمایم او خواهد
بود. این حقیر که توفیقى برایم حاصل شد، براى اعتلاى دین مبین اسلام و قرآن در مبارزه حق علیه کفر در کنار برادران
ایثارگر فى سبیل الله قرار گیرم، این توفیق را نه ارزش خود و یا توان خود مى دانم، بلکه واقف و آگاهم این لطف خدا و
نظر رحمت اوست. من به عنوان وصیت چیزى ندارم که بگویم. زیرا آنچه گفتنى بود، شهداى راه اسلام، آنها که
راهشان حسینى بود و رهبرشان خمینى، گفته اند و انشاءالله این حقیر نیز در چنین راهى قدم برمى دارم. امید است که
این نوشته را با خون خود امضا کنم و من هم قطره شوم، در دریاى بى کران.
اى خوش آن لحظه مرا راه نجاتم دادندواندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
ما نه آن لایق این درگه والا بودیم‌بلکه از رحمت حق این درجاتم دادند
فداى راه خونین حسین (ع) پاسدار حریم اسلام، سرباز امام اکبر، امام خمینى.
والسلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته ربنـا افـرغ علینـا صبـرا (بقره ۲۵۰) (امضـاء) رفعــت الله علیمـردانــى ۱۲/۱۲/.۶ ۳x
(بسم الله الرحمن الرحیم))((وصیت نامه رفعت الله علیمردانى ۷/.۱/.۶)) ((همانا خداوند فرستاد، رسولش را براى هدایت مردم به دین حق و این دین بشکافد، تمام ادیان را اگر چه مشرکان
کراهت دارند))
بار خدایا! بر محمد (ص) و آلش درود بفرست و ما را از پیروان راستین و امت راستین آن خاندان گردان و
قدمهایمان را در راه مقابله با کفر استوار گردان.
در این برهه از زمان که کشور اسلامیمان در خطر است و تمام جهانخواران شرق و غرب با تمام نیرو در مقابل
اسلام صف آرایى کرده اند، اینجانب به حکم وظیفه که خداوند آن را صادر و به وسیله قرآن، توسط پیامبر عظیم الشان
آمده است به خیل سربازان اسلام مى پیوندم و به جبهه نبرد مى روم تا باشد که این خون کثیفم را بر روى تربت پاک
کشور اسلامى در راه اسلام تطهیر سازم.
اما سخنى چند با خانواده:
قبل از هر چیز از پدر و مادرم مى خواهم مرا حلال کنند و اگر من در این راه حق به افتخار شهادت نائل شدم،
باید شکر خدا را به جاى آورند و به جاى اینکه بر من بگریند، بر شهداى کربلا و بر شهداى انقلاب اسلامى گریه کنند.
زیرا اینجانب لیاقت ندارم. و دیگر اینکه مبادا از من بت بسازند. یعنى اینکه بله این پسر ما چنین بود و چنان بود. نه، من
یک بنده عاجز خدا بیش نیستم و اگر هم این افتخار نصیب من شد، از لطف و کرم خدا بود و گرنه من لایق چنین مدالى
نبودم.
دوم همسرم:
همسرم! چهار سال از زندگى من و تو گذشته و من در تمام عمرم آن چنان که وظیفه یک شوهر است، نتوانستم
دینم را اداء کنم و همیشه گذشت و فداکارى تو بیش از من بود و تمام ناراحتى ها را تحمل کردى. من از تو راضیم و
خدا هم از تو راضى باشد. همسرم! اگر نتوانستم، تمام آن خوبیهایى را که در حق من کردى بنویسم، مرا ببخش و
احتیاج هم به نوشتن ندارد. زیرا خدا باید بداند که مى داند. من تو را به عنوان قیم فرزندمان محمدعلى تعیین مى کنم و
امیدوارم که اگر برنگشتم، او را خوب بزرگ بکنى و آن چنانکه قرارمان بود، در تربیت او کوشا باش.
قبل از هر چیز باید درس علوم اسلامى را فرا گیرد و در کنار علوم اسلامى، اگر درس دیگرى هم خواند،
اشکالى ندارد. البته من تو را آزاد مى گذارم. اگر زمانى خواستى شوهر کنى، مانعى ندارد. ولى قبل از آن باید فکر
فرزندمان را بکنى. ولى فکر مى کنم، تو دیگر شوهر نمى کنى. همسرم! تا آنجا که به وضع روحى تو صدمه نخورد، در
همانجایى که زندگى مى کنیم، بمان. ولى اگر دیدى که ناراحتت مى کنند، به جاى دیگرى که بتوانى در آنجا راحت
باشى، نقل مکان کن. اگر من مکان را به طور صریح نمى گویم، به آن خاطر است که با فکر آزاد بتوانى زندگى کنى. البته
من در وصیت نامه به سپاه مى نویسم، مخارج شماها را تامین کنند. البته ..۳ (سیصد) تومان باید به پدر و ..۳
(سیصد) تومان به مادرم در هر ماه تعلق بگیرد. آنها را هم سپاه مى دهد. به پدر و مادرم بده و اگر زمانى هم خواستى،
در سپاه خدمت کنى، ببین اگر به زندگیت لطمه نمى زند، اشکال ندارد. مى ورى و خود را معرفى مى کنى.
در خاتمه بگویم: اى همسر مهربان! اسلام را رها نکن. هر چند به نابودى این دنیایت کشد و تا آنجا که
مى توانى، قرآن را فرا گیر. البته با معنى. و به جز قرآن و امامت از کس دیگرى پیروى مکن که نابودى است.
پسرم! وقتى این نامه را مى نویسم، عازم جبهه هستم و از این جبهه شاید برگشتم و شاید برنگشتم و تازه بعد از من
هزاران اتفاق خواهد افتاد که من از آن خبرى ندارم. اما اگر ندیدمت، بدان که اگر مى خواهى به سعادت برسى، باید
ایمان داشته باشى. اگر مى خواهى بدانى، ایمان یعنى چه، باید قرآن را کاملا با معنى بلد باشى. پسرم! مبادا این زرق و
برق دو روزه دنیا تو را بگیرد و از یاد خدا غافل سازد. باید بدانى که استراحت گاه ابدى آن دنیاست و این دنیا غم
خانه اى بیش نیست. بدان که ما سالهاى سال در زیر چکمه پوشان، طعم این خواب را چشیده ایم و عمرى شرافت و
غرورمان در زیر دست بیگانگان خرد شده است و اکنون هم که دو سال است که به رهبرى امام امت، خمینى بت
شکن، خود را از قید بتها نجات دادیم، ولى آنهایى که منافعشان از بیدارى ما به خطر افتاده است، در این دو سال آنچه
حیله داشتند، به کار بردند و آخرینش هم جنگ تحمیلى و حمله صدام خائن به کشور عزیزمان است که باعث آواره
شدن میلیونها انسان بى گناه شده است. ولى آنها از معنى آیه که در اول نوشته ام، بى خبرند. نمى دانند اراده خدا
بالاترین اراده هاست.
سخن بسیار است و وقت کم و کاغذ اندک. من شماها را به خداى بزرگ مى سپارم و از تمام برادران و خواهران
و دوستان و آشنایان انتظار دارم، مرا ببخشند و حلال کنند.
والسلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته فدایى اسلام رفعت الله علیمردانى (امضاء) ۱۳۶۰/۷/۱